یک سبد شعر و غزل

ساخت وبلاگ
یک روز کامل خودم را مشغول کردم که یادم برود امروز تولد تو استهمه چیز را به بی‌خیالی گذراندم، به بی‌فکری محض...بیدار شدم و فکر تو را از سرم راندم، صبحانه خوردم، به تو فکر نکردم، سرکار رفتم و در راه، خیال تمام روزهای گذشته را از ذهنم پس زدم، لحظه‌ها و دقیقه‌های روز را با سد محکم "بهش فکر نکن" گذراندم، آخر شب اما دلتنگ بودم، خودم را فراری دادم از هر فکر و خیال باطلی که تو را توی ذهنم بچرخاند، به قلبم ببرد و دوباره به ذهنم برگرداند. من حتی در برابر همین دلتنگی آخر شب هم مقاومت کرده بودم، تا همین لحظه، تا همین دقیقه‌های ۱۲.۴۰ دقیقه بامداد که خیالم راحت بود دیگر تمام شده است مقاومت کرده بودم،صدای اسپیکر بلند بود ابی می‌خواند و باهاش می‌خواندم دروغ چرا خوشحال هم بودم حتی تولد تمام شده‌ات را هم یادم رفته بود.یکهو صدای تو را شنیدم که تمام این مدت حتی یک‌بار هم جرات نکرده بودم به سراغش برومبرایم می‌خواندیبه جفایی و قفایی نرود عاشق صادقمژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانشو من تکرار می‌کردم اون تیکه که قشنگ می‌خونی رو بخون دارم صداتو ضبط می‌کنم و تو با همان نوای همیشگی آرامت خواندیگفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیمباز می‌بینم و دریا نه پدید است کرانشمن چه می‌کردم؟مقاومت کل روزم زیر اشک‌های قلمبه‌ی شفاف مخفی شد، کاش امشب تمام می‌شد.بشنوید یک سبد شعر و غزل ...
ما را در سایت یک سبد شعر و غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abasket-of-lyrica بازدید : 45 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1402 ساعت: 8:53

حالا دومین باری است که اجاره‌ی خانه‌ام را پرداخت می‌کنم و این یعنی بیش‌تر از یک‌ماه است که به خانه‌ی جدید آمده‌ام.لباس‌شویی را روشن کرده‌ام، ظرف‌های مانده در سینک را شسته‌ام، خودم را به یک تکه از کیک تولد باقی‌مانده از مهمانی دو روز گذشته‌ مهمان کرده‌ام و روبه‌روی تلوزیون نشسته‌ام. قدردان ثانیه به ثانیه‌ی ماندنم در خانه هستم، می‌دانم هر لحظه‌اش غنیمت است، هر لحظه‌ای که مرا جدا می‌کند از دود و شلوغی خیابان‌ها و برخورد با هر موجود زنده‌ی دیگری.با رفتن ح از کتابفروشی مسئولیت‌هایم چندبرابر شده، می‌دانم از پسش بر می‌آیم اما هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردم پیچیدگی روابط انسانی انقدر کار دستم بدهد، سعی می‌کنم مدارا کنم و خوش‌بین باشم به روزهای پیش رو و به همه چیز مقطعی و گذرا نگاه کنم اما می‌دانم نمی‌شود، می‌دانم در نهایت تسلیم پروپرانولول می‌شوم، اینکه هیچ‌وقت آدم وسواسی یا کمال‌گرایی نبودم هم باعث نشد کمی از حساسیت ماجرا برایم کم شود حالا مانده‌ام چطور سر هر بزنگاه درست‌ترین تصمیم ممکن را بگیرم که به نفع همه‌مان باشد. ‌می‌دانم غر زدن کار بی‌فایده‌ای است اما نوشتن همیشه راه بهتری بوده برای خلاصی از هر آن چه که نباید باشد اما هست. یک سبد شعر و غزل ...
ما را در سایت یک سبد شعر و غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abasket-of-lyrica بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 18:32